باد

ساخت وبلاگ
به نام خدا سلام؛ - رذالت می‌دونی یعنی چی؟ می‌فرمان اینهمه فقیر و گرسنه و کارتن‌خواب داریم، اینا آدم نیستن که براشون دل بسوزونیم؟! (یعنی که چرا الان برای جنایت در #شاهچراغ #شیراز اینقدر فریاد می‌زنین؟!) 40 روزه به بهانه‌ی یه #مهسا_امینی کل کشورو شخم زدین، به بهانه‌ی یه #مهسا_امینی مدافعان امنیت کشور رو ریز ریز کردین، به بهانه‌ی یه #مهسا_امینی دانشگاه رو کردین بستر فساد و فحشا و توحش، به بهانه‌ی یه #مهسا_امینی به #زن و به #زندگی و به #آزادی خیانت کردین... 40 روزه به بهانه یه #مهسا_امینی قلب ملت رو به آتش کشیدین، آب خوش از گلومون پایین نرفته، هر روز تنمون لرزیده و قلبمون لبالب از درد شده، اون موقع فقر و فساد نبود که واسش هشتگ بزنین؟! اون موقع که خیابون می‌بستین و سطل آتش می‌زدین، اون موقع که نارنجک دست‌ساز می‌نداختین رو سر زن و بچه مردم، اون موقع که وسط میادین می‌زدین و می‌رقصیدین و اوج شهوت‌پرستی و بی‌غیرتیتونو نمایش می‌دادین، عکس کارتن‌خواب نداشتین ترندش کنین؟! - بی‌شرفی می‌دونی یعنی چی؟ می‌فرمان همه‌ی این آتش‌افروزی‌ها و همه‌ی این کثافت‌کاریا واسه اعتراض به فساد و فقر مردم بوده! الهی خدا ریشه‌ی فساد و مفسد رو خشک کنه. تو اگه نگران مردم بودی، چرا کاسبی مردم رو تعطیل کردی؟ اگه نگران فقر جامعه‌ات بودی چرا به اموال مردم تجاوز کردی؟ چرا اموال خصوصی و عمومی ملت رو غارت و تخریب کردی؟ اون پیک موتوری بیچاره که موتورشو - تنها راه درآمد ناچیزشو - پیش نگاه مبهوتش آتش زدین، آدم نبود، یا گرفتار نبود، یا چی؟! خسارتی که شما کفتارصفت‌ها این مدت فقط در تهران به بار آوردین، بیش از 6 میلیارد تومنه! اگه دردت فقر و فساده چرا روسری آتش می‌زنی، چرا چادر می‌کشی، چرا از قرآن، از مسجد هتک حرمت می باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 110 تاريخ : جمعه 20 آبان 1401 ساعت: 19:42

به نام خداسلام؛  نفس‌هام به شماره افتاده. سربالايي خيلي تند شده. پاهامو به تيغه‌هاي پراکنده سنگ که از دل کوه بيرون زدن تکيه مي‌دم، به خاک چنگ مي‌زنم تا تعادلم به هم نخوره. بايد کمي نفس بگيرم... قدري به مسير پيش رو خيره مي‌مونم، قدري برمي‌گردم به پشت سرم، به راهي که از سر گذشته نگاه مي‌کنم. چه‌ فراز و فرودي، چه شيب‌هاي تند و چه گردنه‌هاي مهيبي، چه لغزش‌ها، چه تنگناها، چه رنج‌ها... چه‌ها که بر ما نگذشت، چه‌ها که از سر نگذرانديم... از اين بالا همه چيز کوچک شده، همه‌ چيز ساده، همه چيز آسان به نظر مي‌رسد... همه چيز، پس از پايان، با همه تلخي‌ها و شيريني‌هايش، خاطره مي‌شود. خاطره‌اي که مسيري را رقم زده، و راهي ساخته، و عده‌اي را راهي کرده، راهيِ راهي که از "سر" گرفته‌ايم... نفسم را پر مي‌کنم، به روبرو نگاه مي‌کنم. راهي نمانده، اصل راه - با هر جان‌کندني که بود- طي شده.قله چقدر نزديکه... .................. پ.ن. اين روزها قلبم خيلي تحت فشاره. حال کسي رو دارم که يه تخته سنگ بزرگ روي سينه‌اش گذاشتن، نه نفسش بالا مياد، نه قطع ميشه تا راحت شه... يه احتضار دائم، يه جان‌کندن مکرر رو تجربه مي‌کنم. مي‌بينمت حاج قاسم، نه توي خيالم، نه توي رويا، دارم حقيقتا مي‌بينمت، با آن بيسيم و آن کلاه، با همان لباس خاکي... توي خيابان‌ها، راهپيمايي‌ها، توي تشييع جنازه‌ها... توي تمام اين لحظه‌هايي که خون دل مي‌خورم، مي‌بينم که داري فرماندهي مي‌کني، دستور مي‌دهي، اشاره مي&z باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 103 تاريخ : جمعه 20 آبان 1401 ساعت: 19:42

به نام حق سلام؛ همیشه تو روضه‌ها فکر می‌کردم که اینهمه قساوت از کجا میتونه تو دل یه آدم بیاد که بتونه صحنه کربلا رو رقم بزنه... چجوری یه آدمیزاد می‌تونه اینقدرررر رذل بشه که حتی به یه نوزاد شیرخوار رحم نکنه... مدل کربلا، فقط مدل کشتن و حذف کردن مخالف نیست، نهایت درنده‌خویی و پستی و بی‌شرفی آدماییه که با کشتن و خون‌ریختن آروم نمی‌شن... باید ریز ریز کنن، بسوزونن، توحش رو به حد اعلای ممکن برسونن، تا دل سیاهشون آروم شه... این روزها، مسئله برام باز شده... دارم به چشم می‌بینم آدمایی رو که کشتن، سیرشون نمی‌کنه... به بدن تکه‌تکه‌ شده‌ای که روی زمین افتاده و داره جون می‌ده، وحشیانه حمله می‌کنن و دل سیاهشونو از درنده‌خویی سیراب می‌کنن... دارم به چشم می‌بینم اون روضه‌ای رو که می‌گفت: "هرکس با هرچی تو دستش بود می‌زد... نیزه‌دار با نیزه... کماندار با تیر... اونایی هم که هیچی نداشتن، دامناشونو از سنگ پر کرده بودن و سنگ می‌زدن...". یاد شهید علی وردی افتادی؟ [1] برام جالبه اونایی که دستگیر شدن غالبا می‌گن نفهمیدیم چی شد... ما اهل این کارا نبودیم... جو گیر شدیم... شاید خیلیا فکر کنن اینا الان تو موضع ضعفن و میخوان خودشونو تبرئه کنن که اینجوری می‌گن... شاید هم... ولی نمی‌دونم چرا یاد سکانس‌هایی از فیلم مُلک سلیمان می‌افتم که شیاطین در وجود آدمایی که "اهل گناه" بودن نفوذ می‌کردن و اونا رو به تسخیر خودشون درمیاوردن. مگه توی کربلا اینجوری نبود؟ کسانی تو جبهه دشمن بودن که خودشون برای امام زمانشون نامه نوشته بودند... یهو چی شد؟ اونهمه توحش، اونهمه قساوت بی‌نظیر از کجا اومد؟ مگه جز اینه که با یه انتخاب غلط در بزنگاه سرنوشت‌ساز، وجودشون رو در اختیار باطل قرار دادند و ظلمت تمام دلشون رو پر کرد این باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 116 تاريخ : جمعه 20 آبان 1401 ساعت: 19:42